تيم هاي بزرگي را شكست داديم،و چه مغرورانه باختيم. مبهوت كردن كراوسي
قدرتمند تا بدان جا كه سرمربي تيم سر ِ نتيجه گيري تيم ايران حاضر به قبول
شرط قورت دادن يك توپ فوتبال شد! اين اگرچه اغراق آميز بود اما در آن زمان
نشان از احترام به تيم فوتبال ايران بود.ما در خانه كراوسي به تيمي دو هيچ
باختيم كه چند روز بعد آلمان را در جام جهاني سه تايي كرد.
باخت يك بر صفر به يوگوسلاوي پر قدرت بايد هم غرور آفرين باشد.يك اشتباه و
تنها يك گل.ميهايلوويچ! باز كردن دروازه نكيساي بي تجربه از 16 متري براي
ايستگاهي زني كه بهترين دروازه بانان جهان را از دوبرابر اين فاصله مغلوب و
مبهوت قدرت خود كرده است نبايد چندان هم سخت باشد. و ما حريص بوديم چون
قدرتمند بوديم. امروز از اينكه با تيمي چون شايد تيم دوم تونس بازي
تداركاتي انجام مي دهيم بسيار خرسنديم اما آن روزها از اينكه نتوانستيم
آلمان مدعي را حذف كنيم گريستيم. شايد آن زمان اولويت پول نبود آن زمان ها
قيمت نود و هشتي ها خيلي بيشتر از 50 مليون بود مثل امروز كه 1.5 مليارد
براي اكثريت زيادي بزرگ است.
نبايد بيش از اين خود را به سخره گرفت.مقايسه فوتبال با كشتي! مزاحي بيش
نيست.قبل از آنكه نويسندگان چنين مقايسات مضحكي كنند بايد نخست به اصلاح
خود پردازند. حرف حرف حرف و فقط همين.اين يكي را خوب مي دانيم.
مي فرمايد: گناهكاران در روز حشر بر همديگر نفرت دارند و هر يك ديگري را
كافر و گناهكار مي داند حال آنكه هر كدام بدتر از يكديگرند. اين اوضاع اين
روزهاي ماست.هرگاه نويسندگان براي چند دلار چشم بر حقيقت نپوشيدن را
آموختند آنگاه مقايسه كنند.
حرف زدن آسان است،حرف مفت زدن آسان تر.
كشتي با فوتبال!؟
اينجا، براي نيفتادن دنده هايت نيروي چند ده توني متحمل مي شود.
آنجا با يك روز ديركرد چكت، قهر كردن را خوب آموخته اي.
اينجا ترس از شكستن دنده، مغلوب ِ ترس از شكست باخت مي شود و ترس از شكستن غرور يك ملت، غالب ِ ترس از شكست باخت.
آنجا چند نفر از باخت شرم دارند؟
اينجا قهرمان جهان چيننده ي آرايش است.
آنجا برادران نظامي تاكتيك حمله مي دهند!
اينجا،نگاه نگرانت از ساييده نشدن پشت بر تشك.
آنجا پشت كردن به هر آنچه ناميده مي شود عزت.
اينجا يورش به حريف در تشك.
آنجا يورش به هوادار پا برهنه.
اينجا غرق در عرق آميخته با خون، با زخم تازه بروي زخم كهنه.
آنجا با ابروان برداشته و رقص هاي زنانه.
اينجا استاد، هديه را هديه مي دهد، به شاگرداني كه فرزندانش مي داند.
آنجا استاد براي پذيرش فرزند خوانده نرخ دلالي مي طلبد.
اينجا قهرمانان هنوز كه هنوز طلاهايشان را بر ديوار هاي گچ شكسته مي كوبند.
آنجا ديوار هاي لوكس اما خالي.
اينجا گم شدن رنگ باخت زير چشمان ابرآلود.
آنجا تكنو خوب نداي باخت را خفه مي كند.
اينجا كمر قهرمان خم شده است.
آنجا بازنده راست.
اينجا پيراهن اصالت وصله دار است، وصله اي از جنس غيرت.
آنجا شتر نديده ها اسب سوار شده اند.
مرد است و مرد است و مرد است و نامرد است اينها را ببيند و ننويسد.
اكنون سخن محمد قاضي را مرور كنيم بله آقاي قاضي نبايد فوتبال را با كشتي
مقايسه كرد كه اگر قابل مقايسه بود امروز شما در تيم ملي حضور نداشتيد.
و چه نداي عجيبي ست،اينجا پر از قهرمانان طلايي ست اگرچه همگي نه از نوع
المپيكي ،قهرماني تنها خلاصه در سكوي المپيك نيست.هزاران هزار پژوهش گر و
زحمت كش.افسوس! ديده شدن براي مردم كور و شنيده شدن براي مردم كر چون خيالي
وهم در سراب كوير نيست.چه كنيم كه خود كرده را تدبير نيست.
و اما بازگرديم به فوتبال
صحبت از كدام مقايسه است مرد!؟
خودت را اصلاح كن!
هر آن زمان كه آموختي خود را بسازي كشور را خواهي ساخت.
هر آن زمان كه آموختي مغرضانه ننوشتن را، آغاز درمان اين مرض است.
بياموزيم كه در منطق دو چيز همجنس مقايسه شوند شما كه منطق نمي داني سكوت كه مي داني!
جنس فوتبال ما با كشتي يكي نيست.از سيستم تا به فلسفه.
آنجا بهترين ها را انتخاب مي كنند اينجا بهترين ها را خط مي زنند.
به فوتبالي كه ويزاي بازيكنانش 3 ماه قبل هماهنگ شده باشد برنامه ريزي شده نمي گويند،سفارش شده مي گويند.
فوتبالي كه لرستان و تهرانش هنوز كه هنوز معلوم نيست تنها با معجزه در رده 48 جهان مي ايستد.
فوتبالي كه 36 ساله هاي تعويضي كه حتي در تيم باشگاهي خود هم جايگاه ثابتي
ندارند به اميد ابراهيمي ها،رضا حقيقي ها و مهدي كياني ها ترجيح داده مي
شود بايد هم اين چنين درجا بزند.
فوتبالي كه در آن كريمي با ژاوي مقايسه شود بايد درش را گل و به فلسفه هم ارزي رياضي شك كرد.
فوتبالي كه در آن از تيم قهرمان يك بازيكن و از تيم سقوط نكرده به دسته
پايين تر با دو امتياز استيناف 6-7 بازيكن دعوت شود بايد هم در سوگش گريست.
آقاي كيروش هر چقدر هم سخن خود را پس گرفته باشد اما نداي دروني اوست:
"آمده بودم شما را تغيير دهم اما خود تغيير يافتم"
بلي شما هم اكنون يكي مثل ما هستي كه اگر نبودي به جاي پژمان نوري كه 6 ماه بدون تيم بود اميد ابراهيمي را دعوت مي كردي.
كه اگر نبودي به جاي نكونام تمام شده، بهترين هافبك دفاعي حال حاضر فوتبال ايران،مهدي كياني را دعوت مي كردي.
نمي گويم چرا دعوت نكردي نمي گويم بيشتر از تو مي دانم اما يك حرف
خودماني، نخستين درسي كه قرار بود به ما بياموزي كار و تلاش بود اما نخستين
چيزي كه از ما آموختي تنبلي بود! تو تنها نظاره گر فوتبالي هاي عازم
خانه(تهران) بودي.
و امروز يك دقيقه براي طلائي ها كف بزنيد كه اين خود هنر است و شايد تنها
نقش مؤثر يك شخصيت كاريزماتيك غرق در سيستم آلوده همين باشد و ما يك دقيقه
سكوت مي كنيم به احترام در گذشت مرحوم مغفور شادوران جوان ناكام " فوتبال
ايراني".